نزول وحی
زندگی پیامبر اسلام با خدیجه همراه با خوشبختی و سعادت سپری می شد و هر چه پیامبر به سن چهل سالگی نزدیک تر میشد، ویژگی های روحی و اخلاقی او مترقی تر و متعالی تر میگردد.
پیامبر اسلام هر سال ماه رمضان را در غار حراء که در کوه «نور» واقع شده بود، سپری می نمود؛
اما در این سال پیامبر اسلام با غار حرا انس و الفت بیشتری پیدا نموده بود و روح پیامبر به گونه ای متعالی شده بود که رؤیاهای صادقانه را مشاهده می نمود و هر چه در خواب می دید، به وقوع می پیوست !
آری، خداوند اراده کرده بود تا لطف بی نهایت خودش را مشمول جهانیان سازد و پیامبر اسلام را به عنوان «خاتم الانبیاء» قرار دهد و دین را به وسیله ای او کامل گرداند.
پیامبر اسلام در یکی از روزها که برای راز و نیاز به غار حرا رفته بود، با شخصی روبرو گردید که هرگز او را ندیده بود و آن شخص کسی جز «جبرائیل امین» نبود. جبرئیل در این روز حامل یک پیام بسیار بزرگ و نوید بخش برای پیامبر اسلام بود و آن پیام این بود که «ای محمّد! بشارت و مژده باد تو را که من جبرئیل هستم و تو پیغمبر خدا به سوی این امت هستی»
آنگاه جبرئیل به پیامبر ج گفت: «اِقْرَأْ» (بخوان) پیامبر در جواب فرمود: «ما أُنَا بقارىٍ» (من خواندن را نمیدانم)
جبرئیل به گونهای بسیار محکم، پیامبر را فشار داد و آنگاه گفت: ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ٣ ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ٤ عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ يَعۡلَمۡ٥﴾ [العلق: 1-5].
«بخوان به نام پروردگارت که همهی جهان را آفریده است، انسان را از خون بسته آفریده است. بخوان، پرودگار تو بزرگوارتر و بخشندهتر است از آنچه تو میپنداری، همان خرابی که به وسیلهی قلم انسان را تعلیم داد و به او چیزهایی آموخت که نمیدانست»
پیامبر اسلام بعد از نزول این آیات، با حالتی پُر از ترس و هراس غار حرا را ترک کرد و به سوی خانه شتافت؛ از شدت لرزش و ترس به همسر مهربانش، خدیجه گفت: (مرا بپوشانید، مرا بپوشانید).
خدیجه، پیامبر را پوشاند و علت به وجود آمدن ترس و لرز در وجود پیامبر اسلام را جویا شد.
بعد از اینکه ترس و لرز پیامبر اسلام بر طرف شد، ماجرا را برای خدیجه تعریف کرد.
اما سؤالی که در اینجا مطرح است، این است که: چرا پیامبر دچار ترس و هراس گردید؟
جواب این است که همان طوری که حضرت موسی وقتی که تجلی عظمت الهی را بر کوه دید و بی هوش شد و از شدت خوفِ الهی تاب و تحمل نیاورد، این مسأله در مورد پیامبر اسلام نیز صادق است؛ چون پیامبر اسلام از قبل آمادگی این موضوع را نداشت و انتظار نداشت که روزی با پدیده ی بزرگی به نام وحی مواجه خواهد شد و بار سنگین و خطیر نبوت بر دوش او واگذار خواهد گردید.
به خاطر اینکه همسر مهربان پیامبر اسلام از شخصیت والای ایشان باخبر بود، می دانست که این بشارتی عظیم برای ایشان است و به پیامبر گفت: «از آنجایی که شما در گفتار و کردار خود صادق هستید و حق خویشاوندان و ضعیفان را به جای می آورد، خدا شما را اذیت نخواهد کرد».
خدیجهل بعد از آن، پیامبر اسلام را نزد کاکایش «ورقه بن نوفل» برد و ماجرا را برایش تعریف کرد. «ورقه» چون مطالعاتی در کتاب های گذشتگان و انبیاءِ الهی داشت، به پیامبر گفت: «این همان فرشته ای است که خدا او را به سوی موسی فرستاده است؛
یعنی او جبرئیل امین، وحی آور الهی است» و قوم تو همان مشکلات و مزاحمت هایی را برای تو ایجاد خواهند کرد که برای پیامبر پیش از تو ایجاد کردند و تو را از شهر تو (مکه) بیرون خواهند کرد … !