شمهای از بردباری پیامبر صلی الله علیه وسلم
بردباری پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وسلم) مانند روز روشن بوده و بر همگان هویداست؛ اینجا خواستیم شمهای از بردباری پیامبر (صلی الله علیه وسلم) را از سفر طایف برای شما عزیزان تقدیم نماییم.
رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) به طایف رفت و با سه نفر از سرداران و اشراف ثقیف که سه برادر به نامهای عبدیا لیل بن عمرو، مسعود و حبیب بودند، ملاقات کرد و آنها را به سوی الله دعوت کرد، با آنان در این مورد صحبت نمود که آمده تا برای دین اسلام او را یاری کنند و برای یاری او در برابر قومش به پا خیزند؛ اما پاسخ آنها بسیار زشت و نابخردانه بود.
یکی از آنها گفت: اگر خداوند تو را فرستاده باشد من غلاف کعبه را پاره میکنم! دومی گفت: آیا خداوند کسی غیر از تو نیافت تا او را به پیامبری مبعوث گرداند؟! و اما سومی با تصنع به دنبال عبارتی میگشت که به او پاسخ دهد و میکوشید تا جملات و پاسخش صحیحتر و بلیغتر از آن دو باشد. لذا گفت: به خدا قسم! من به تو هرگز جواب نمیدهم؛ زیرا اگر چنانکه میگویی پیامبر خدا هستی پس خطر تو بزرگتر از آن است که من به تو پاسخ دهم و اگر تو بر خدا دروغ میگویی پس تو شایستهی آن نیستی که من با تو سخن بگویم.
آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) در حالی که از خیر ثقیف نومید شده بود و از سوی هم نمیخواست بردباری پیامبر گونه اش را فراموش کند از نزد آنها برخاست، با آن هم بیم آن داشت که مبادا قریش از عدم استقبال و عدم قبول اسلام آنها باخبر گردند و آزار و شکنجهی بیشتری نسبت به او اعمال کنند. قبیله ثقیف نه این که دعوتش را لبیک نگفتند؛ بلکه ناجوانمردانه بردگان خویش را تحریک کردند و آنها به دنبال رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) به راه افتادند و ناسزایش میگفتند و داد و فریاد میکردند.
نابخردان ثقیف از دو طرف صف بسته بودند که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) با بردباری و صبر تمام، به سرعت از میان آنها میگذشت و هر گامی که برمیداشت آنها سنگی نثارش میکردند و رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) کوشش میکرد به سرعت گام بردارد تا خودش را از پرتاب سنگهای آنان نجات دهد. در حالی که از پاهای مبارکش خون جاری بود و سنش بالا بود و از سن چهل سالگی گذشته بود، به سرعت از آنها دور شد و رفت و رفت تا این که در یک جای امنی در زیر سایهی نخلی نشست تا مقداری استراحت کند و در عین حال فکر میکرد که چگونه قریش از او استقبال خواهند کرد و چگونه وارد مکه شود. آنگاه چشمهایش را به آسمان بلند کرد و گفت:
«اللَّهُمَّ إلَیكَ أَشْكُو ضَعْفَ قُوَّتِی، وَقِلَّةَ حِیلَتِی، وَهَوَانِی عَلَى النَّاسِ، یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، أَنْتَ رَبُّ الْمُسْتَضْعَفِینَ، وَأَنْتَ رَبِّی، إلَى مَنْ تَكِلُنی؟ إلَى بَعِیدٍ یتجَهَّمنی؟ أَمْ إلَى عَدُوٍّ مَلَّكْتَهُ أَمْرِی؟ إنْ لَمْ یكُنْ بِكَ علی غَضَبٌ فَلَا أُبَالِی، وَلَكِنَّ عَافِیتَكَ هِی أَوْسَعُ لِی، أَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِی أَشْرَقَتْ لَهُ الظلماتُ، وَصَلُحَ عَلَیهِ أمرُ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ مِنْ أَنْ تُنزل بِی غَضَبَكَ، أَوْ یحِلَّ علی سُخْطُك، لَكَ العُتْبَى حَتَّى ترضَى، وَلَا حولَ وَلَا قوةَ إلَّا بَكَ»
ترجمه: {پروردگارا! از ضعف نیرو و بیچارگی و بیارجشدن در میان مردم به تو شکوه میکنم. ای مهربانترین مهربانان! تویی پروردگار مستضعفان و تویی پروردگار من – مرا به کی وا میگذاری؟ به بیگانهای که بر من چهره درهم کشد یا به دشمنی که تو خود، او را بر کار من قدرت و توان بخشیدهای؟ [پروردگارا!] اگر تو بر من خشمگین نیستی، باکی ندارم اما عافیتی [که تو عطا فرمایی] برایم از هر چیز فراگیرتر است. از آن که خشم تو بر من فرودآید یا نابخشودنیات بر من لازم آید به نور ذات تو که تاریکیها بدان نورانی گردند و کار دنیا و آخرت بدان راست آید، پناه میجویم، از تو [به حدی] پوزش میخواهم تا آنگاه که خشنود گردی که جز از سوی تو تاب و توانی نیست.}
آنحضرت (صلی الله علیه وسلم) در همین حال بود که ناگهان ابری سایهاش کرد که جبرئیل در آن حضور داشت، ندایش کرد: یا محمد! خداوند سخن قوم و آنچه به تو پاسخ گفتند را شنید و فرشتهی کوهها را به سویت فرستاده است تا به هر آنچه خواستی فرمانش دهی. پیش از آن که آنحضرت (صلی الله علیه وسلم) لب به سخن گشاید فرشتهی کوهها ندایش کرد: السلام علیک یا رسول الله، ای محمد! خداوند سخن قومت را با تو شنید و من فرشتهی کوهها هستم. پروردگارت مرا به سوی تو فرستاده است تا به آنچه خواسته باشی فرمانم دهی. سپس قبل از آن که آنحضرت (صلی الله علیه وسلم) سخن بگوید یا امری اختیار نماید فرشتهی کوهها پیشنهاداتی تقدیم نموده و میگفت: اگر بخواهی دو کوه را که از کوههای بزرگ مکه بودند – با همدیگر بچسبانم و همواره فرشتهی کوهها در انتظار دستور بود که آنحضرت (صلی الله علیه وسلم) پا به گردن خواستهی نفس و شهوت و انتقام گذاشت و گفت: نسبت به آنها صبر و حوصله به خرج میدهم شاید از نسل آنها کسی را خداوند بیرون بیاورد که خدا را بپرستد و چیزی با او شریک نگرداند.
چه زیباست بردباری پیامبر (صلی الله علیه وسلم) که واقعاً الگو و نمونهی بهترینی برای تمام امت اسلامی است که در مصایب و سختیهای زندگی از صبر، شکیبایی و بردباری استفاده کنند.
پهلوان باش…
وإن الذی بینی وبین بنی أبی فإن أكلوا لحمی وفرت لحومهم
ولیسوا إلی نصـری سراعا وإن هم ولا أحمل الحقد القدیم علیهم
وبین بنی عمی لمختلف جدا وإن هدموا مجدی بنیت لهم مجدا
دعونی إلى نصر أتیتهم شداً ولیس رئیس القوم من یحمل الحقد
ترجمه: «همانا آنچه میان من و برادران و عموزادگانم وجود دارد بسیار متفاوت است»
«اگر آنها گوشت مرا بخورند من گوشتهایشان را فربه میکنم و اگر مجد و عظمت مرا ویران نمایند من کاخ شکوه و عظمت آنها را بنا خواهم کرد»
«آنها به یاری من نمیشتابند، ولی اگر مرا به یاری خویش فرا خوانند به سرعت خواهم آمد»
«من کینهی دیرینه را با خود حمل نمیکنم و سردار قوم با خودش بغض و کینه را حمل نخواهد کرد».
بردباری پیامبر (صلی الله علیه وسلم) بهترین درسی برای انسانهای عاقل است اگر درک کنند؛ چون ازینطریق میتوان به اهداف خیلیها بزرگ که رسید به آن اهداف بسا مشکل به نظر میرسد، رسید.
منبع: استمتع بحیاتک
تألیف: دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی
مترجم: محمد حنیف حسین زایی