رابطهی علم و ایمان با تفاوتهای آن
درینجا بهطور مختصر روی رابطهها وتفاوتهای علم و ایمان دو نعمت بزرگ خداوندی اشاره میکنیم. ازانجا که معلوم است علم کانال روش انسان به هدفی که توسط ایمان از درون انسان تعیین میشود٬است. علم وایمان درجهت ارتقا وتکامل٬لازم وملزوم یکدیگراند. پس لازم است بدانیم وجوه اشتراک وانفصال این دو داده الهی درچه نهفته است.
علم به ما روشنایی و توانایی میبخشد و ایمان عشق و امید و گرمی، علم ابزار میسازد و ایمان مقصد، علم سرعت میدهد و ایمان جهت، علم توانستن است و ایمان خوب خواستن، علم مینمایاند که چه هست و ایمان الهام میبخشد که چه باید کرد، علم انقلاب برون است و ایمان انقلاب درون، علم جهان را جهان آدمی میکند و ایمان روان را روان آدمیت میسازد، علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش میدهد پیشرفت بار میآرد و ایمان به شکل عمودی بالا میبرد و تکامل میبخشد، علم طبیعت ساز است و ایمان انسان ساز. علم وایمان هردو به انسان نیرو میبخشد، اما علم نیروی منفصل میدهد و ایمان نیروی متصل.
علم زیبایی است و ایمان هم زیبایی است، علم زیبایی عقل است و ایمان زیبایی روح، علم زیبایی اندیشه است و ایمان زیبایی احساس، هم علم به انسان امنیت میبخشد و هم ایمان، علم امنیت برونی میدهد و ایمان امنیت درونی، علم در مقابل هجوم بیماریها، سیلها، زلزلهها، طوفانها، ایمنی میدهد، و ایمان در مقابل اضطرابها، تنهاییها، احساس بی پناهیها، پوچ انگاریها. علم جهان را با انسان سازگار میکند و ایمان انسان را با خودش.
نیاز انسان به علم و ایمان تَواَم، سخت توجه اندیشمندان را اعم از مذهبی و غیر مذهبی برانگیخته است. علم و ایمان هر کدام نقشی متفاوت در سازندهگی آیندهی انسان دارند. نقش علم این است که راه ساختن را به انسان ارایه میدهد. علم انسان را توانا میکند که هرگونه ” بخواهد ” آینده را همان گونه بسازد و اما نقش ایمان ایناست که انسان را به سوی اینکه خودرا و آیندهرا ” چگونه ” بسازد که برای خویشتن و برای جامعه بهتر باشد میکشاند.
ایمان مانع آن میگردد که انسان آینده را بر محور مادی و فردی بسازد. ایمان به خواست انسان جهت میدهد، آن را از انحصار مادیات خارج میکند و معنویات را نیز جزء خواستها قرار میدهد. علم مانند ابزاری در اختیار خواست انسان قرار میگیرد و طبیعت را آنچنانکه انسان بخواهد و فرمان دهد میسازد. اما اینکه طبیعت را چگونه بسازد، آیا از طبیعت مصنوعاتی بسازد به سود جامعهی انسانی و یا نیروهای مخرب برای مزید توسعه طلبی افرادی مخصوص، این دیگر به این ابزار که نامش علم است مربوط نیست، این بسته به این است که انسانهایی که علم در فرمان آنهاست چگونه انسانهایی بوده باشند.
اما ایمان مانند قدرتی حاکم بر انسان عمل میکند و خواست او را در اختیار میگیرد و در مسیر حق و اخلاق سوق میدهد. ایمان انسانرا میسازد و انسان با نیروی علم، جهان را. آنجا که علم و ایمان تواَم گردند، هم انسان سامان مییابد و هم جهان.
بدیهی است که نه علم میتواند جانشین ایمان گردد که علاوه بر روشنایی و توانایی، عشق و امید ببخشد، سطح خواستههای ما را ارتقا دهد و علاوه بر اینکه ما را در رسیدن به مقاصد و هدفها و در پیمودن راه بهسوی آن مقاصد و اهداف مدد میدهد، مقاصد و آرمانها و خواستههایی از ما را که به حکم طبیعت و غریزه بر محور فردیت و خودخواهی است از ما بگیرد و در عوض، مقاصد و آرمانهایی به ما بدهد بر محورعشق و علاقههای معنوی و روحانی، و علاوه براینکه ابزاری است در دست ما جوهر و ماهیت ما را دگرگون سازد، نه ایمان می تواند جانشین علم گردد،یعنی طبیعت را به ما بشناساند، قوانین آن را بر ما مکشوف سازد و خود ما را به ما بشناساند. ولي با آن هم اين دورا ازهم جدا كردن كاريست نابخردانه، چنانچه قبلاً گفتيم: تجربههای تاریخی نشان داده است که جدایی علم و ایمان خسارتهای هنگفت و غیر قابل جبران به بارآورده است.
ایمان در روشنایی علم از خرافات دور میماند با دور افتادن علم از ایمان، ایمان به جمود و تعصب کور و با شدت به دور خود چرخیدن و راه به جایی نبردن تبدیل میشود. وهم علم بدون ایمان، تیغی است در کف زنگی مست، وچراغی است در نیمهی شب در دست دزد برای گزیده تر بردن کالا .
تفاوتهای علم و ایمان
یکی از وجوه تفاوتهای علم و ایمان در این است که علم وسیله جهان آگاهی و ایمان سرمایهی خودآگاهی است. البته علم سعی دارد انسان را همانگونه که به جهان آگاهی میرساند به خودآگاهی نیز برساند. علم النفسها چنین وظیفهای بر عهده دارند اما خود آگاهیهای که علم میدهد مرده و بیجان است، شوری در دلها نمیافکند و نیروهای خفتهی انسان را بیدار نمیکند، برخلاف خودآگاهیهای که از ناحیهی دین و مذهب پیدا میشود که با یک ایمان پَی٬ریزی میشود.
خود آگاهی ایمانی، سراسر وجود انسان را مشتعل میسازد. آن خودآگاهی که خود واقعیت انسان را به یادش میآورد، غفلت را از او میزداید، آتش به جانش میافکند، او را دردمند و درد آشنا میسازد کار علوم و فلسفهها نیست. این علوم و فلسفهها احیانن غفلت زا هستند و انسان را از یاد خودش میبرند، از این رو بسا دانشمندان و فیلسوفان بی درد و سر در آخور و خود ناآگاه و بسا تحصیل ناکرده های خودآگاه. دعوت به خودآگاهی و اینکه ” خود را بشناس تا خدای خویش را بشناسی “، ” خدای خویش را فراموش مکن که خودت را فراموش میکنی ” سر لوحهی تعلیمات مذهب است. قرآن کریم میفرماید:
« وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّـهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ ۚ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»الحشر19
از آنان مباشید که خدا را فراموش کردند پس خدا آنها را از خود شان فراموشانید. آنان همان فاسقاناند (از خود بدر رفتهگان اند)»
ازهمينجاست كه گفته اند «من عرف نفسه عرف ربه»؛ هر که خودرا بشناسد خدای خویش را میشناسد» ونيز آورده اند:«من بصر بعیوب نفسه قدعرف ربه»یعنی کسیکه آگاه وبینا شد به معایب درونی ونفسی خود٬هرآیینه خدای خویش را شناختـه است .
حضرت علی رضي الله عنه فرموند:«معرفة النفس أنفع المعارف» خودشناسی سودمندترین شناخت هاست و هم او فرموند:« عجبت لمن ینشد ضالته کیف لا ینشد نفسه»در شگفتم از کسیکه چیزی از خود گم میکند و در جستُجویش بر میآید، وخود را گم کرده اما جستجو نمی کند».
منبع: اسلام وعلوم. نگارنده: نورالله کوثر٬خزان 91چاپ چهارم